سبدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام زنبیل، ساک، کیسه▲ طبق، خوانچه، تبگ، سینی، شانه گهواره، ننو، قنداق، قنداقه، تخت نوزاد، تختخواب بچه سبدحصیری، حصیر، سبد لباس سبد دستهدار، ساک، کی
سَبُکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ عام سَبُک، کموزن، خفیف، مختصر، خُرد قابل حمل، پُرتابل، تاشو فرّار ورآمده رقیق شناور، غوطهور بالارونده
سبزفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی زیتونی، زمردی، یشمی، اطلسی، ماشی، سبز تیره، مغزپستهای، پستهای، پوستپستهای
سَبْکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه سَبْک، سبک ادبی، روش، سیاق، بافت استیل، طرز، آیین، ◄ راه، رفتار، مهارت، برنامه سبک خراسانی، عراقی، هندی، ادبیات رومانت
سَبُک داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات اشتن، کوچک شمردن، احترامنگذاشتن، کم گرفتن، بی قدر دانستن، دست کم گرفتن سرسری از چیزی گذشتن منت گذاشتن بدگویی کردن
انگیختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام یختن، برخیزاندن، برانگیختن، برانگیزاندن، بیدار کردن، بلند کردن، فعال کردن، مهم بودن سبب شدن تحتنفوذ درآوردن، برآن داشتن، تحریککردن▼ از
نقش داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت اثر کمکی داشتن، تاثیر داشتن، سهیم بودن، تقویت کردن، ایجاب کردن، سبب بودن، سهم داشتن، منجر شدن ترویج کردن، زیر بالوپر خود گرفتن، تشویقکردن، حمایت کر
روییدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی یدن، رُستن، سبز شدن، دمیدن، سرزدن، بالیدن، بیرون آمدن، پدید آمدن رشد کردن ◄ افزایش یافتن تکثیر شدن ◄ زادوولد کردن کاشتن
کفاره دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ادن، نماز خواندن، روزهگرفتن، نذری دادن، قربانی کردن، مجازات شدن حلالیت طلبیدن، آمرزش خواستن▲ استخوان سبک کردن، توبه کردن اعتراف کردن، اقرارکردن
پایین آوردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ایین آوردن، کاهش دادن، فرود آوردن، باعث اُفت شدن، شیررا بستن، بستن پایین نگهداشتن، سرکوب کردن، تحتانقیاد درآوردن، فرونشاندن غرقکردن ◄ غرق شدن لِهکر