اسانسفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت یره، جوهر، آب، افشره، فشرده، شربت، رُب، آبمیوه، افشرده، نکتار، روغن، مایه عصیر
آسانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ن، سهل، راحت، ساده، میسر، عملی، قابلاجرا، بلامانع خوار بیرنج، بیتعب، سَبُک، بدون اشکال، بدونزحمت قابلاجرا، قابل تقلید، قابل
آسان بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) آسان بودن، زحمتی نداشتن، مشکلیایجاد نکردن، جواب ساده داشتن، بدون زحمت انجام شدن
آسان کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ن کردن، تسهیل کردن روان کردن، روغن زدن، لیز کردن توضیح دادن، تفسیر کردن
زمان باستانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ن باستان، ماقبل تاریخ دورۀ ژوراسیک، دورانهای زمینشناسی، زمینشناسی عصر حجر عصر فراعنه، یونان باستان، قرون وسطا دوران مادها، سلسلۀ هخامنشی، اشکانیان
برانگیزنده احساساتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عواطف عام ساسات، شکوهمند، باهیبت، مؤثر، مافوق تصور، احترام برانگیز، باحالت، گیرا، آتشبار، آتشزا، شورانگیز، اثرگذار
نظمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم نظم، سامان، ترتیب▼، آراستگی، تنظیم هماهنگی سیستم، متدولوژی، قانون، روال مشخص، ضابطه، نسق، قاعده همگنی، عادت انضباط، اطاعت سلسله مراتب، هرم، درجهبندی
سازمانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ، نظام، سامانه، هیئت، تشکیلات، ارگان، ساختار، بافت، بدنه، بدن، ارگانیسم آرایه حزب، رژیم، سازمان سیاسی تشکیلات سازمانی، ساختار سازمانی، نمودار سازمانی
مرتبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ب، منظم، سامان یافته، آراسته، چیده شده، بهترتیب، بهسامان، مزین بهصورت جدول، فهرستشده ساختاریافته، متدیکال، سازمانی، سازمان یافته طبقهبندی شده، رد