ساده کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ه کردن، همگن کردن حذف کردن، فاکتورگرفتن تقلیل دادن بازکردن، گره گشودن، جداکردن منسجم کردن، یکپارچه کردن
ساده و بیپیرایهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه و بیپیرایه، بیتکلف، نامتکلف، خام، طبیعی، سلیس، روان، مرسل، شیوا، ظریف [کلام] بیشیلهپیله، خام، بیتزویر بیادعا، ف
بازندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل ، مغبون، متضرر، زیاندیده، مالباخته سرهمبند صید، آدم ساده، مرئوس ازآنجا راندهو ازاینجا مانده، مادرمردۀ چادربرده منقرض شکستخورده▼ قبول نشده، ر
تولیدکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ه، سازنده، سراینده، مصنف، نویسنده، پیشهور، استاد، استادکار کارگر، صنعتگر، تکنیسین، مهندس کارخانهدار، سرمایهدار، کاپیتالیست، کارفرما، کارآفرین سرم
شکلدهندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل هنده، سازنده، ترکیبکننده، تعیینکننده تکوینی صوری، ظاهری سازمانیافته، ساختاری
برنامهریزفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ز، سازنده، طراح، بانی، بنیانگذار، استراتژیست، سازمانده، سیاستگذار کارشناس یارگیر، بنیادگذار سیاسیون
مشورتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه راهنمایی، ارشاد، ارائۀ طریق، توصیه، مصلحت، صلاح مصلحت، انتقاد، انتقاد سازنده، صوابدید، قضاوتصحیح تشخیص تأدیب، تجویز، سفارش، تکلیف، فریضه،
جزء ترکیبیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت یبی، ناخالصی، مادۀترکیبی، تنتور، خیسانده، دمکرده عامل، عنصر، جزء سازنده، ترکیبات، افزودنیها، مواد متشکله، شائبه، رنگ جزیی، مقدار کم، ادویه، رنگ