لباس زیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد رجامه، زیرپوش، زیرپیراهنی، عرقگیر، زیرشلواری، تنبان، شورت، اسلیپ، پایینپوش، شلوارک سینهبند، پستانبند، سوتین، کرست، گن زنار بادی، تکپوش
زور بهکار بردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت کار بردن، تحمیل کردن، مجبورکردن، آوار کسی شدن، برخورد کردن انگیختن سخت گرفتن
زبرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل ن، درشت، ناهنجار، بد، ناهموار، نتراشیده، ناصاف، مودار، ریشو، پشمآلود، پشمالو وزکرده، سیخ نخراشیده، زمخت، چغر، کُلُفت نکوبیده درست، درسته ناهموار
رعایت نکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی وابسته ردن، زیر پا گذاشتن، پاراازگلیمِ خود فراتر گذاشتن، ردّ کردن، غفلت کردن، دوری جستن، احترام نگذاشتن، شُل گرفتن، بدقولی کردن، دبهدرآوردن
قانون را شکستنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات کستن، کار خلاف قانونانجام دادن، قانون را زیر پا گذاشتن، خلاف کردن، مرتکب جرم شدن، رشوه دادن، حقنداشتن، نادرست بودن، گناهکار بودن
حقیر بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی یر بودن، خود را کوچک شمردن، غرور را زیر پا گذاشتن، بدنام بودن، بیغرض بودن، مؤدب بودن، ناچیزبودن
ناتوانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ان، کم زور، بی زور، بیبنیه، بیرمق، افتاده، ناکار، بیجان، ساقط درمانده، عاجز، افلیج، زمینگیر، پا[ی]شکسته، مفلوک، بسته، ببو، اخته، مخنث بیاختیار ب
جواهراتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ات، زیور آلات، جواهراتسلطنتی، نشان سلطنت انگشتری، حلقهنامزدی، گردنبند، آویز، گوشواره، النگو، دستبند، بازوبند، سنجاق، گلسر، گلسینه، سینهری