زندانیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ی، محبوس، بازداشت، قرنطینهشده تحت بازداشت، پشت میلهها اسیر، دربند، درقیدوبند، گرفتار، پا[ی]بند، پا[ی]گیر، پا[ی]دربند تحت کنترل، گروگا
زندانی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ردن، حبس کردن، بهزندانافکندن، محصور کردن، درچاردیواری نگاهداشتن، قرنطینه کردن، پشت میلهها انداختن زندانی بودن، آب خنک خوردن
زندانیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام زندانی، بندی، بازداشتی، اسیرجنگی، زندانی سیاسی متهم، محکومبهحبس، محکوم بهزندان بااعمال شاقه زندانی انفرادی درزندان، درمحبس، پشتمیلهها
زندانیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ی، محبوس، بازداشت، قرنطینهشده تحت بازداشت، پشت میلهها اسیر، دربند، درقیدوبند، گرفتار، پا[ی]بند، پا[ی]گیر، پا[ی]دربند تحت کنترل، گروگا
زندانی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ردن، حبس کردن، بهزندانافکندن، محصور کردن، درچاردیواری نگاهداشتن، قرنطینه کردن، پشت میلهها انداختن زندانی بودن، آب خنک خوردن
زندانیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام زندانی، بندی، بازداشتی، اسیرجنگی، زندانی سیاسی متهم، محکومبهحبس، محکوم بهزندان بااعمال شاقه زندانی انفرادی درزندان، درمحبس، پشتمیلهها