زهرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی رنگ، شوکران، هلاهل، مرگ موش، سالمونلا، توکسین، عفونت بمب شیمیایی، گاز خردل مواد علفکش، آفتکُش رز، حمه چیز سمی، غذای سمی، گیاه سمی▼ آرسنیک،
زهرآگینفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی هرآگین، سَمّی، مهلک، کشنده، مضر، پلید ناسالم، ناگوارا مسری، متعفن مسموم، زهرآلود، زهردار، زهری، سمآلود، سمدار، مسمومکننده، سَمّی
زهر دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی هر دادن، مسموم کردن، سمدادن، سم بهخورد کسی دادن، کسیرا سمخور کردن، کُشتن ناخوش کردن، بیمار کردن، بدحال کردن مسمومیت خونی داشتن، بیمار بودن
سازهای زهی (رشتهای)فرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی زهی (رشتهای)، کمانچه، ویلن، ویولنسل، ویولا، کنترباس عود، گیتار، ماندولین چنگ، هارپ، قانون تار▼، سهتار سیتار سازهای مضرابی آرشه
زهرآگینفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی هرآگین، سَمّی، مهلک، کشنده، مضر، پلید ناسالم، ناگوارا مسری، متعفن مسموم، زهرآلود، زهردار، زهری، سمآلود، سمدار، مسمومکننده، سَمّی
سازهای زهی (رشتهای)فرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی زهی (رشتهای)، کمانچه، ویلن، ویولنسل، ویولا، کنترباس عود، گیتار، ماندولین چنگ، هارپ، قانون تار▼، سهتار سیتار سازهای مضرابی آرشه
آویزفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد زه، تاب، آونگ، زیور آویخته، گوشواره، جواهرات، منگوله، تزیینات لباس، تَگ، دُم، پرده، دامن، خوشه، علقه، کراوات، گیره طرۀ گیسو، مو
مزه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی زه کردن، چشیدن، مزمزه کردن، پسندیدن، لیسیدن، لب زدن خوشمزه کردن، اشتهاآور کردن خوشمزه بودن
بدمزهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی زه، بدطعم، بیمزه، زننده، ناخوشایند، نامطبوع، ناگوارا، تلخ گند، متعفن، فاسد، فاسدشده، گندیده، مانده، سمی سوخته غیرآشامیدنی، خراب، تیز [مزه]، ترش،