زودفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان زود، سرموقع، اول وقت، صبح سحرخیز پیشتاز، پیشاهنگ، مقدم، اولین، نخستین، مقدماتی زودرس، پیشرس تند، شتابنده، بلافاصله، بلادرنگ آنی، کوتاه [زمان] جَلد،
زود بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان زود بودن، شتابیدن، شتافتن، شتابکردن، عجلهکردن به موقعآمدن، سروقت حاضر شدن، زود رسیدن، جلوتر رسیدن پیشدستی کردن، شبیخون زدن تسریعکردن، راه انداختن
زودفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ود، سریعاً، تند، بهسرعت، بهشتاب، سریع فیالحال، فوراً، بیمعطلی، آناً، بلادرنگ علیالطلوع، بینالطلوعین
زور بهکار بردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت کار بردن، تحمیل کردن، مجبورکردن، آوار کسی شدن، برخورد کردن انگیختن سخت گرفتن
زوالفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی فساد، انحطاط، اضمحلال▼، افول، سقوط، کاهش ارزش، نقصان، نقص، پسرفت فرسایش، استهلاک، سایش، اتلاف، کاهش آسیب▼، جراحت▼ هوازدگی ازکارافتادگی نورعلی
زودفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان زود، سرموقع، اول وقت، صبح سحرخیز پیشتاز، پیشاهنگ، مقدم، اولین، نخستین، مقدماتی زودرس، پیشرس تند، شتابنده، بلافاصله، بلادرنگ آنی، کوتاه [زمان] جَلد،
زود بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان زود بودن، شتابیدن، شتافتن، شتابکردن، عجلهکردن به موقعآمدن، سروقت حاضر شدن، زود رسیدن، جلوتر رسیدن پیشدستی کردن، شبیخون زدن تسریعکردن، راه انداختن
زوال یافتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی زوال یافتن، فرسودن، مستهلک شدن، پوسیدن، کهنه شدن آسیب دیدن، دچار صدمهو گزند شدن، صدمه خوردن، صدمه دیدن، فروریختن، ناقص شدن، معیوب شدن پژمردن،
زورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ظلم، استبداد، دیکتاتوری، خفقان، اختناق، تحدید، اتوکراسی توان تحکم، اجبار، خشونت، شدت سلطه، انقیاد اجحاف، بیداد، بیعدالتی، تجاوز، تطاول
متقارنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل زون، متناسب، همساز، سازوار، متناوب، ادواری، متوازن، متعادل، بهقاعده، مرتب، بهترتیب، متشابه، مشابه، شبیه، متساویالساقین، قرینه، همطراز، معادل، مساو