زندگی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام ندگی کردن، زیستن، اقامت گزیدن، سکونت گزیدن، آشیانه کردن، مستقر شدن تصرف کردن، صاحب بودن ماندن، ساکن محلی شدن
زندگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی زندگی، زیست، وجود، حیات، جان شادابی، طراوت، سرزندگی زندگان تجدید حیات، رستاخیز، احیا زایش ◄ تولید، تولیدِمثل، زادوولد زیستشناسی، گیاهان، حیوانا
آرمان زندگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی دگی، مأموریت زندگی، رسالت، وظیفه، مسئولیت، تکلیف، تعهد زندگی، دلبستگیها، یارودیار، معاش، حرفه حرص، غبطه داعیه، غرض، اراده، آرزو، میل (اشتیاق
زردیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی زردی، خزان، یرقان، هپاتیت چیز زرد، صفرا، گوگرد، طلا، زر، توپاز، نرگس، لیمو، زعفران، خردل آدم زردپوست، چشمبادامی زردپوشان تیم برزیل
همراهی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد اهی کردن، همراه بودن، باهمبودن، باهم وجودداشتن، باهم زیستن، باهم زندگی کردن، درهم آمیختن، بههم آمیختن همسو بودن، مسیرشان بههم خوردن دنبال کردن حفا
زیستنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی زیستن، زندگی کردن، زندگانیکردن، زنده بودن نفس کشیدن، دم زدن ماندن، هستن، پلکیدن
ثبات داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر تن، ثابت بودن، تعادل داشتن، برقرار شدن، تثبیت شدن، قرار گرفتن، گیر کردن، گیر افتادن، فرورفتن، جا گرفتن، گرفتن، آرمیدن، تهنشین شدن مهار بودن، لنگر
آماده نبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ل] آماده نبودن، دروضعیت ناآمادهقرار گرفتن کامل نبودن، تکمیل نشدهبودن، [◄ نقصان یافتن 55] بیبرنامهبودن، خودجوش بودن، بداهه گفتن غافلگیر شدن،
زندگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی زندگی، زیست، وجود، حیات، جان شادابی، طراوت، سرزندگی زندگان تجدید حیات، رستاخیز، احیا زایش ◄ تولید، تولیدِمثل، زادوولد زیستشناسی، گیاهان، حیوانا