زبرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل ن، درشت، ناهنجار، بد، ناهموار، نتراشیده، ناصاف، مودار، ریشو، پشمآلود، پشمالو وزکرده، سیخ نخراشیده، زمخت، چغر، کُلُفت نکوبیده درست، درسته ناهموار
فعالفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت عال، چابک، سرزنده، پرشور، شاداب▼، چالاک نیرومند، پرزور، قوی، پرزهره فرز، تند، سریع، پرتحرک، زبر و زرنگ، تردست، ورزیده مصمم دایر، جاری، مشغول کار چست
ناهمگنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ت] ناهمگن، نامتجانس متغیر، همواره متغیر بیشکل، بههمریخته، آشفته زبر بیشباهت، متفاوت، نامشابه جوراجور، متنوع ناسازگار، تطبیقناپذیر بیقاعده، غی
عقبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ت، پس، پی، زبر، ظَهر، خلف، ماورا، دنبال، دنباله، عقبه، تک، دُم پسزمینه، زمینه، بکگراوند پُشتِ کوه پُشتِ سر، پشت گردن، پَس گردن انتها پشتبند، دنبا
زبریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل م] زبری، زبریت ریش، مو، گیسو▼ پشم، کُرک، پَر، بال ناهمواری چیز زبر: سمباته، سوهان، تهریش، لباس پشمینه، اسکاچ