زحمتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه ، تمرین، تدارک نرمش، ژیمناستیک، پهلوانی، ورزش، سرگرمی اضافهکار، اضافهکاری، شیفتکاری، شبکاری تلاش▲، دسترنج، رنج
زحمتکشفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه رنجبر، کارگر، فعال، کوشا، پُرکار، سختکوش، باهمت، فعال، پرتلاش، کارآمد، کاری دارای فعالیت، مشغول، ساعی، سمج، شاغل، مجاهد، مبارز
زحمت دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی احم شدن، گرفتارکردن، دچار کردن، دردسر دادن، آشفتن، کلافه کردن، مصدع شدن، آویزان کسی بودن(شدن)، بارِ دوش کسی بودن، سربار دیگری بودن، تحمیل شد
کار غیرممکن کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال یرممکن کردن، بیهوده زحمت کشیدن، وقت تلف کردن، آب درهاون کوبیدن
آسان بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) آسان بودن، زحمتی نداشتن، مشکلیایجاد نکردن، جواب ساده داشتن، بدون زحمت انجام شدن
خدمتگزارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام خدمتگزار، زحمتکش، پادو، مقیّد پَست، نوکرمآب، چاکر، بنده، درقیدوبند مرئوس (مرؤوس)، فرمانبردار، مطیع مظلوم
دردفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی رد، ناراحتی، زحمت، الم، تألم، رنج تیر، نیش، دردسخت▼ درد زایمان پریشانی، زجر، تعب، سینهسوزی، عذاب، دردِبیدرمان، خونِ دل، فلاکت، رنج زوال دردناک
انجامدهندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه نجامدهنده، فاعل، زحمتکش، شخص پُرکار، قهرمان، فرد شجاع