زبریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل م] زبری، زبریت ریش، مو، گیسو▼ پشم، کُرک، پَر، بال ناهمواری چیز زبر: سمباته، سوهان، تهریش، لباس پشمینه، اسکاچ
زبریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل م] زبری، زبریت ریش، مو، گیسو▼ پشم، کُرک، پَر، بال ناهمواری چیز زبر: سمباته، سوهان، تهریش، لباس پشمینه، اسکاچ
ناهمگنیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ناهمگنی، ناهمگونی، فقدانتجانس، آمیختگی تغییرپذیری رفتار بیقاعده، تلون مزاج عدم هماهنگی، بینظمی تلاطم، اغتشاش بیشکلی ناهمواری ◄ زبری عدمهمانندی،
ناهمواریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل ی، پستی و بلندی، درشتی، زبری، شیب، دندانه دستانداز، سرعتگیر جادۀ خاکی، سنگلاخ
رشتهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ه، تار، نخ، طناب، الیاف ریسیده (تابیده)، نخ تابیده، چله، پود الیاف، فیبر▼ مو، مژه، مژگان، ریش، مژک، ریشه، زبری سیم، فیلامان موی بافته بافت متقاطع
تلاطمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت تلاطم، حرکت نامنظم، آشفتگی، اختلال، تشنج تکان، دستانداز، لرزش، رعشه، لرزه، کف بیقراری، هیجان، تلاطمِ درون، خلجان، اضطراب، سرسام، رنج، ترس، جنون، خ