رسیدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی کرده، بالغ، کامل، پخته، مجرب، آدمبزرگ، باراندیده [گرگ]، آموخته شکفته، شکوفا رسا
رسیده شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی دن، رسیدن، عمل آمدن، پخته شدن، آمدن، پختن رسانیدن، بهحدبلوغ رساندن، ثمره دادن، بهمیوه رساندن، بهبار آوردن، بهکمال رساندن کارآزموده شدن
تازهبهدوران رسیدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان دوران رسیده، نوکیسه، نووُریش، نوآمده، نوخاسته، نودولت
بهارث رسیدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت رسیده، موروثی، ارثی، وراثتی، مادرزادی، ژنتیک اجدادی، پدری مندلی
وصلکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ، چسباننده، پیونددهنده، رابط، ملتحمه، الحاقی، سیمی، منسجم ریسیده، رشته، الیافدار [اسم:] کلید برق، سوئیچ، منگنه، پانچ، بستهکننده جوشکار
رشتهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ه، تار، نخ، طناب، الیاف ریسیده (تابیده)، نخ تابیده، چله، پود الیاف، فیبر▼ مو، مژه، مژگان، ریش، مژک، ریشه، زبری سیم، فیلامان موی بافته بافت متقاطع
تازهبهدوران رسیدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان دوران رسیده، نوکیسه، نووُریش، نوآمده، نوخاسته، نودولت
بهارث رسیدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت رسیده، موروثی، ارثی، وراثتی، مادرزادی، ژنتیک اجدادی، پدری مندلی