ریزیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ی، ذرهای بودن چیز ریز، سرسوزن، اتم، قطره، پودر، ذره، نقطه، چیزکوچک، نازُکه، اپسیلون، مقدار کم
غریزیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فرآیند استدلال ریزی، شَمّی، حسّی، حدسی، غیراستدلالی، غیرمنطقی مطلق ذاتی سفسطهباز عرفانی، ادراکی، شهودی، فیالبداهه ◄ فلسفی
کوچکیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت کوچکی، صغر، خُردی، ریزی، ناچیزی کوتاهی لاغری، باریکی کَمی، قلت، عدم کفایت بیقدری، عدم اهمیت، کمتری، کهتری، بیبنیادی، بیجوهری کوچک شدن، تنگی، انقب
شکستهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت آشولاش، خردوخمیر، ازهم پاشیده، داغان، متلاشی، ریزریز، قیمه، قیمهقیمه، تکهتکه خلال(شده)، خردشده، خردوریز، ساطوری منفجر، شکافته
پاره کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ردن، دریدن، کندن، چاکزدن، فاصله دادن پوست کندن، برهنهکردن ریزریزکردن، قیمه کردن، گاز زدن، جویدن ساییدن، پودرکردن برش دادن، بُریدن▲
تکهتکهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت کهتکه، پارهپاره، عضوعضو، ریزریز، قیمه، قیمهقیمه شقهشده، مثلجگر زلیخا، شکسته، جدا ناقص پرپرو، تجهیز نشده کوچک