رانندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ناخدا، خلبان، لکوموتیوران، راهبر، رهبر شوفر، رانندۀتاکسی، شاگرد راننده گاریچی، ارابهران، درشکهران
راندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی دشده، مردود، مطرود، دورانداخته، بیرون شده، بیکس▼، جذامی بیگانه، غریبه، خارجی مغضوب، موردبیاحترامی پناهنده
نیروی رانندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت نده، نیروی محرکه، نیرو، زور، فشار، هُل، انفجار، احتراق داخلی موتور، جت، پارو، بادبان بخار، باروت، باد، سوخت، مواد منفجره کمان، تفنگ، اسلحه
ریسندگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد گی، نخریسی، پشمریسی، ابریشمتابی تابنده، ریسنده چرخ نخریسی، دوک، ماسورهپیچ بافندگی
رانندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ناخدا، خلبان، لکوموتیوران، راهبر، رهبر شوفر، رانندۀتاکسی، شاگرد راننده گاریچی، ارابهران، درشکهران
[صفت] دافعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت دافع، دفعکننده، راننده، بیرونکننده، اخراجکننده انفجاری، فورانکننده، خروجی مسهل تابان، پرتوافکن، تابنده، درخشان، نشرکننده، روشن ترشحی قاطع
عاملفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه دستگاه، اپراتور، راننده، گرداننده، عنصر، مأمور، مباشر، پیشکار، گماشته، دستنشانده، اجیر، مزدور، بازیگر، اجراکننده، انجامدهنده، وسیله بودن
فاعلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت کنندۀ کار، کاشف، تولیدکننده مدیر، رئیس ناخدا، خلبان، لکوموتیوران، راننده، اپراتور، عامل