راضیکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی لخواه، رضایت بخش، کافی، موافق، دلخواه، باب طبع، پسندیده، پسند، مقنع، قانعکننده، مرضی
[فعل] راضی بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی راضی بودن، رضایت داشتن، پسندآمدن، راضی شدن، خوش بودن تحسین نمودن، تشویق کردن، شکرگزار بودن، تشکر کردن، آفرین گفتن کامیابشدن
[فعل] راضی بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی راضی بودن، رضایت داشتن، پسندآمدن، راضی شدن، خوش بودن تحسین نمودن، تشویق کردن، شکرگزار بودن، تشکر کردن، آفرین گفتن کامیابشدن
پیش فرض گذاشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم رض گذاشتن، فرض کردن، مبتدا گذاشتن، مسلّم گرفتن مقدمهچینی کردن، آغاز کردن
معترضفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی - خاص رض، اعتراضکننده، محکومکننده، تقبیحکننده، مانع، جلوگیری کننده، مخالف، بیزار
ناراضیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی راضی، شاکی، آزرده خاطر، آزرده، غرغرو، منتقد، آدم گله گزار گدا اهل جدل، اهل جروبحث
رضایتدادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال ن، راضی شدن، قانع شدن، تن دردادن، تسلیم شدن، زیر بار (چیزی) رفتن، اطاعت کردن، تحمل کردن روا دانستن، جایز شناختن مصالحه کردن، سازش کردن