رجعت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر رجعت کردن، مجدداً بهصورت(حالت) اول برگشتن، برگشتن، اقاله شدن، دوباره درمالکیت کسی قرار گرفتن رجعت دادن، رشته هارا پنبه کردن بهوضع اول برگرداندن ع
رجعتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر ت، برگشت، بازگشت، رجوع، مراجعت، ایاب، اقاله، عود انصراف طرفدار برگشت اوضاع، ضد انقلاب
رجعت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر رجعت کردن، مجدداً بهصورت(حالت) اول برگشتن، برگشتن، اقاله شدن، دوباره درمالکیت کسی قرار گرفتن رجعت دادن، رشته هارا پنبه کردن بهوضع اول برگرداندن ع
عود کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ود کردن، بهحال اول برگشتن، برگشتن، بازآمدن، عقب عقب رفتن، واپس رفتن دوباره افتادن بهحال یا کار قبلی، رجعت کردن، بهجایگاه خود بازگشتن عودک
پس زدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت زدن، برگشتن، خودراپس کشیدن، خودرا جمع کردن، عقب نشستن، بهجای خود باز گشتن، بهحال نخستین برگشتن، رجعت کردن لگد زدن [تفنگ] لگد انداختن، جفتک انداختن
مکرر واقع شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ر واقع شدن، تکرار شدن، بابچیزی باز شدن، متداول شدن، برقرار شدن، باب شدن، مرسوم شدن، معمول شدن بازگشتن، باز آمدن، عود کردن، رجعت کردن، پیوسته باز آمد
عودفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی النخستین برگشتن، رجعت، برگشت، بازگشت، رجوع، بازآیی، بازآمدن، پسرفت، تنزل، افت، نشیب، سقوط، هبوط مراجعه، پسرفت نکس