ردّکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام ، نپذیرفتن، امتناع کردن، تأیید (قبول)نکردن، حذف کردن، نخواستن، پشتپا زدن، مردود دانستن، تصویب نکردن، ابرو بالاانداختن، مشروط کردن، تقبی
گرم کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی رم کردن، آفتاب دادن، تابیدن، خشک کردن، کباب کردن، پختن ذوبکردن، مایع کردن گداختن، سرخکردن، داغ کردن، تفته کردن، تفت دادن، برشته کردن جوشاندن
ترسیدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی اسیدن، وحشت کردن، باک داشتن، باکَش شدن، وحشتش گرفتن، جا زدن، چشمش ترسیدن، هول کردن▼، هراسان بودن، رم کردن، دوری جستن، اجتناب کردن، آشفتن، اح
اسبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ، بدخش، مادیان، خنگ، مرکب، بارگی، خیل رخش اسب جوان، کره انواع اسب: جنگی، بارکش، خراس، اخته نژاد اسب: عرب، کرد، عرب کرد، ترکمن، عرب ترکمن، چناران، سی
دفع کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت دفع کردن، راندن، رد کردن، دور کردن، پس زدن رم دادن، هی کردن، دوانیدن، دواندن بیرون کردن، خارج کردن، بیرون فرستادن میل نداشتن طرد کردن بالا آوردن [دف
ترساندنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ، تشر زدن، نهیب زدن، رم دادن، چپچپ نگاه کردن، تهدید کردن وحشت در دل کسی انداختن بیم دادن، بیمناک کردن نسق گرفتن، زهرچشم گرفتن، نسق کردن