حکمرانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام س، رئیس قبیله، ولیعهد، مهاراجه، دوک، کُنت، مارکی، پرنس، مَلِک دوشس، کنتس
عضو حزبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) حزب، سیاستمدار، سیاستگذار رئیس حزب، عضو پولیتبورو، مسئول حزبی پیشوا، رهبر مقامات، مسئول هوادار، طرفدار، مرید، وابسته، هواخواه،
هیئتمدیرهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه هیئتمدیره، هیئت دولت، کابینه، دربار، هیئت وزیران رئیسجمهور، نخستوزیر، صدر اعظم کارگردان، رهبر ارکستر، رئیس باند سردمدار، پرچمدار، زمامدار
مدیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه یرعامل، عضو موظف هیئت مدیره، معاون مدیرعامل، سرپرست، فورمن، معاون رئیس دانشگاه، رئیسبانک مرکزی، دبیر کل [حزب، سازمان ملل] مدیریت، معاونت گ
فرد برترفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت رتر، آیت، اتوریته، بهترین نوع خود عزیز سرور، فرد مهم نجبا، بزرگ، رئیس، مدیر، پیشوا، رهبر اسوه، نمونۀ کمال شخص کارشناس، متخصص قهرمان، برنده، پیروز