رویه انداختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد یه انداختن، رویه کشیدن، آستر کردن (چسباندن، کشیدن،دادن)، عایق کردن، پوشاندن
رویه انداختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد یه انداختن، رویه کشیدن، آستر کردن (چسباندن، کشیدن،دادن)، عایق کردن، پوشاندن
الگوفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ل، نمونه، سرمشق، عبرت، مثال، مثل سابقه، پیشینه، رویه، رفتار، رویۀقضایی، فریضه مورد، اُفته، شاهد، مصداق، تجلی، تضمن قالب، شکل، مسطوره راهنما، هدی للمت
ادامه دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر دامه دادن، پیش رفتن، دنبالکاری را گرفتن، دنبال کردن، تغییر رویه ندادن، تداوم داشتن ثبات داشتن، ابدی بودن امتداد دادن، کشیدن تکرار کردن تابآوردن، تح
صفحهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد رق، اسلب، تختال، فویل، کویل رویه، روکش، پوشش، روکار، روپوش لامل، رنده، تراشه، [چیپ]، پوسته، رگه، لا، ورقه، نازکه چیز لایهلایه: ساندویچ، پیاز، حلب،
کمعمقیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد سم] کمعمقی سطح، رو، زیر، کنار، پوسته، رویه، پوشش، بیرون خراش، راش جزیی جای کمعمق: حوض، گدار، گذر، دریاچه سطحی بودن، دانش سطحی، عدم اهمیت برداشتن س