رهیابیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ، ناوبری، قایقرانی، راهبری، هدایت مسئول رهیابی، سکاندار، ناخدا، مهندس کشتی قطبنما، ادواتِناوبری▼
رهیابیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ، ناوبری، قایقرانی، راهبری، هدایت مسئول رهیابی، سکاندار، ناخدا، مهندس کشتی قطبنما، ادواتِناوبری▼
بهآب انداختن کشتیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت عل] بهآب انداختن کشتی بادبان برافراشتن، سفر کردن ملاح شدن، بهدریا رفتن رهیابی کردن پارو زدن
نشانه گرفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت گرفتن، هدف گرفتن، بهطرف چیزی نشانه گرفتن، رو کردن جهت دادن، جذب کردن هدایت کردن، رهیابی کردن هدف داشتن
گریختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی فرار کردن، جَستن، رَستن، رهیدن، رهایی جستن، خلاص شدن، نجات یافتن، از خطر جستن، آزاد شدن، اجتناب کردن، خودرا رها کردن، آرام شدن رمیدن، آزاد شد
متشکرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی متشکر، حقشناس، سپاسگزار، شکرگزار، ممنون مرهون، رهین، مدیون، بدهکار، نمکخوار، منتکش نمکپرورده