رقیقفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی رقیق، آبکی، کمحال، پرآب مربوط بهآب نادر، کمیاب، نایاب کمفشار، انبساط یافته، منبسط کم، باریک، نازک، ناچیز، جزئی، ناقابل، سست، نرم تهی، عاری
رقیق کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی رقیق کردن، منبسط کردن، فشار را کم کردن، خالی کردن آبکیکردن، ضعیف کردن تبخیر کردن
رفیقفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی برادر، همشهری، هموطن، همکار همبازی، معاشر، مصاحب، حریف، همقمار، پا، همپیاله، همپیشه متفق، همنشین دوست▼، دوست نزدیک▲ ≠حریف ◄رقیب
رقیق کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی رقیق کردن، منبسط کردن، فشار را کم کردن، خالی کردن آبکیکردن، ضعیف کردن تبخیر کردن
سَبُکیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ عام سَبُکی، قابلیت حمل، رقیقی، رقت فرّار بودن، قابلیت تبخیر بیوزنی
مربوط بهآبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی بهآب، آبی، آبکی، رقیق، کمرنگ، مرطوب، تَر، نمناک، نمدار، نم، ئیدرو پُرآب، خیس، آبدار، شل، نازک، نرم روان، سیال، مایع هیدراته آبکش
آب دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی ل] آب دادن، آبیاری کردن آب افزودن، رقیق کردن، خیس کردن، اخته کردن، آبکشی کردن، تَر کردن، نَم کردن ریختن، چکیدن آب انداختن، آب بهجایی انداختن
غیرمخلوطفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ناب، سره، صافی، خالص▼، صاف، بیغش، پاک رقیق نشده، تقلیب نشده، همگن مجرد، محض، مطلق اصیل، نجیب