رسیدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی کرده، بالغ، کامل، پخته، مجرب، آدمبزرگ، باراندیده [گرگ]، آموخته شکفته، شکوفا رسا
رسیده شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی دن، رسیدن، عمل آمدن، پخته شدن، آمدن، پختن رسانیدن، بهحدبلوغ رساندن، ثمره دادن، بهمیوه رساندن، بهبار آوردن، بهکمال رساندن کارآزموده شدن
راندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی دشده، مردود، مطرود، دورانداخته، بیرون شده، بیکس▼، جذامی بیگانه، غریبه، خارجی مغضوب، موردبیاحترامی پناهنده
تازهبهدوران رسیدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان دوران رسیده، نوکیسه، نووُریش، نوآمده، نوخاسته، نودولت
بهارث رسیدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت رسیده، موروثی، ارثی، وراثتی، مادرزادی، ژنتیک اجدادی، پدری مندلی
تازهبهدوران رسیدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان دوران رسیده، نوکیسه، نووُریش، نوآمده، نوخاسته، نودولت
بهارث رسیدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت رسیده، موروثی، ارثی، وراثتی، مادرزادی، ژنتیک اجدادی، پدری مندلی
دربرگیرندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت رنده، متشکل، ارگانیک، کلی، سازنده، گردآورنده، مجتمَع، مرکب، یکپارچه، منسجم، بخشناپذیر سازمان دهنده، مؤسس، بنیانگذار، پایهگذار حاوی، آبستن، دربردا
چیز پرندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت رنده، پرنده، دونده، ورزشکار رقاص، رقص حیوان جهنده، کانگارو، قورباغه، ساس پرندگان