رسیدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت رسیدن، وارد شدن، آمدن، داخلشدن، تشریف آوردن برآمدن ساعت زدن، بیتوته کردن لنگر انداختن، ازگردِ راه رسیدن ایستادن (توقف کردن)
بهساحل رسیدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت یدن، فرود آمدن، پیاده شدن، پهلوگرفتن، ساحل گرفتن، رسیدن▲، ایستادن (توقف کردن)، متوقف شدن، توقف کردن قرار گرفتن، جا گرفتن، لنگر انداختن، مستقر شدن
بهکمال رسیدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی رسیدن، پاک شدن، بری شدن، بیعیب شدن، کامل شدن، کمال یافتن، منزه شدن کمال داشتن، منزه بودن، آخر چیزی بودن
پزشکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ب، حکیم، پزشکعمومی، جراح، متخصص، پیراپزشک، پزشک معالج انترن، رزیدنت دندانپزشک، دندانساز اطبا، طبیبان، پزشکان
رسیدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت رسیدن، وارد شدن، آمدن، داخلشدن، تشریف آوردن برآمدن ساعت زدن، بیتوته کردن لنگر انداختن، ازگردِ راه رسیدن ایستادن (توقف کردن)
بهساحل رسیدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت یدن، فرود آمدن، پیاده شدن، پهلوگرفتن، ساحل گرفتن، رسیدن▲، ایستادن (توقف کردن)، متوقف شدن، توقف کردن قرار گرفتن، جا گرفتن، لنگر انداختن، مستقر شدن
بهکمال رسیدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی رسیدن، پاک شدن، بری شدن، بیعیب شدن، کامل شدن، کمال یافتن، منزه شدن کمال داشتن، منزه بودن، آخر چیزی بودن