تمام نکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل ام نکردن، ناتمام گذاشتن، رهاکردن، نیمهکاره (زمین) گذاشتن، نادیده گذشتن، فروگذاردن، غفلت کردن سمبل کردن، ماهر نبودن، کم گذاشتن بهنتیجه نرسیدن،
ازقید آزاد کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) اد کردن، راحت کردن، رهاکردن، آسوده کردن، نجات دادن، گرهبازکردن، جداکردن
غفلت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود غفلت کردن، نادیده گذشتن، ازقلمانداختن، فروگذاردن غفلت کردن از دیگری◄ توجه نکردن [بهشخص دیگر]▼ غفلت کردن در وظایف، اهمال کردن، لاابا
جدا کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ، گسیختن، ازهم گسیختن، قطع کردن، بند ازبند جداکردن، پوست کندن، برهنه کردن آب کردن، باز کردن الک کردن، دستهبندی کردن، طبقهبندی کردن رهاکردن، آزاد ک
شاخ وبرگفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ه: شاخه، سرشاخ، بُن، برگ، ساقه، جوانه، تنه، کُنده، بالاتنه، ریشه، پیاز، غده، پاجوش، بچه، نشا، رخ، نافه برگک، برگچه، برگه، بَشَره، برچه گل، بهارن