رقتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی ت، کمیابی، ندرت، سَبُکی، ناچیزی، سستی، آمیختگی رقت هوا، فشارکم، خلاء کاهش فشار، انبساط حلّ، انحلال چیز رقیق، محلول، آب، گاز، آب‌زیپو، سوپ لطا
ندرتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان رت، ندرت وقوع در زمان، گاه و بیگاهی، پراکندگی، اتفاقی بودن، گاهگاه بودن، قلت وقوع کمیابی، تنگی، کمبود، کمی، قلت موجود نادر، موجودات استثنایی فقدان،
دلسوزیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی وزی، رقت، ترحم، تأسف، نیکخواهی، دل‌نازکی، آسان‌گیری، سمپاتی عفو استرحام ◄ پوزش خواستن، دلجویی جلب ترحم، ننه‌من‌غریبم درآوردن
پرت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت رت کردن، باضربه به‌حرکت درآوردن، به‌راه انداختن، تنه زدن، تکان دادن، زدن انگیختن، وادار کردن، سوق دادن، راندن، هل دادن، به‌حرکت واداشتن، ازعقب زور د
پرچمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه رق، عَلَم، درفش، لوا، رایت، علمک علامت، سبزوسفیدوقرمز پرچم سفید، تسلیم پرچم سرخ ◄ علامت خطر |قد.| اختر
نفرت داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی رت داشتن، متنفر بودن، بیزاربودن، بد دانستن، بری شدن، بدش آمدن، میل نداشتن کینه ورزیدن، خوار شمردن، نفرین کردن
