دل ربودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی ق انگیختن، بذرمحبت پاشیدن، عاشق خود کردن، میل ایجاد کردن، برافروختن، به هیجان آوردن، جادوگری کردن، جذب کردن، انگیختن، نوازش کردن طنازی ک
مربوطفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ربوطه، مرتبط، مربوط بهموضوع، دربارۀ موضوع، هموند، منطقی ذیربط، ذینفع مناسب، بهجا، دقیق، حسابی، منطبق مهم ماوضعله
ربط دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ربوط ساختن، نسبتدادن، ارتباط ایجاد کردن، رابطه برقرارکردن، ارتباط گرفتن (یافتن)، تماس گرفتن، پارتیجور کردن، کانال زدن، وصل کردن مرتبط دانستن، مربوط
ماهربودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه ربودن، سررشته داشتن، تبحر داشتن، خوب بودن، درخشیدن، برتر بودن، لم کاررا دانستن، صلاحیت داشتن فن بهکار بردن، یدطولا(یی) داشتن درکاری، نافش
دزدیدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ، دزدی کردن، ربودن، سرقت کردن، کش رفتن، زدن، بردن، برداشتن، رونویسی کردن، اقتباس کردن، نسخهبرداری کردن گروگان گرفتن، آدم ربودن، هواپیما ربو
میل ایجاد کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ایجاد کردن، مایل کردن، تحریککردن دل ربودن، تهییج کردن عشوه گری کردن، طنازی کردن، اغوا کردن، وسوسه کردن، انگیختن، جذب کردن