رافضی دانستنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب افضی دانستن، رافضی قلمداد کردن، اخراج کردن، ازکیش اخراج کردن، تکفیر کردن، محکوم کردن
افق را دیدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد را دیدن، دوردست را دیدن، فاصلۀ زیاد را دیدن عمق دید داشتن، دوراندیش بودن، دید عمیق داشتن، آیندهنگر بودن، بصیرت داشتن، باهوش بودن
سطح را برداشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ا برداشتن، تراشیدن، تراش دادن(کردن)، برداشتن، خراشیدن، رنده کردن، پوست کندن، پوست گرفتن، زدودن، ستردن خط انداختن شیارکشیدن، دندانهدار کردن کندهکار
رافضی دانستنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب افضی دانستن، رافضی قلمداد کردن، اخراج کردن، ازکیش اخراج کردن، تکفیر کردن، محکوم کردن
ظرافت طبعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی رافت طبع، خوشطبعی، ظرافت، نازککاری، مطایبه، ظرافت کلام شوخطبعی، بذلهگویی، مزاحگویی، خوشمزگی، زیرکی، حاضرجوابی، لودگی، مسخرگی لطیفهسرای
زندگینامهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه رافی، سرگذشت، اتوبیوگرافی، رزومه، سفرنامه، شرح حال، تذکره، خاطرات، اخبار، احوال، پسزمینه، سابقۀ شغلی، سابقۀ کار خدمت،
بدعتگذارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب بدعتگذار، مخالف عقیدۀ همگان، اقلیت، کژآیین، نوآیین رافضی، خوارج، معترض، هیپی، مرتد، متجدد، غربزده، مخالف باور عامه نوپرداز، نوگرا، نوآور