دیوارکشیدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ] دیوارکشیدن، حصار بستن، محاصرهکردن قفس کردن، بازداشت کردن حصار کشیدن، محصور کردن، احاطه کردن
دیوارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد وار، حصار▼، کمربند، حلقه، قاب، چارچوب، ظرف دیواره، جدار سد، مانع، حائل▼ صندوق، جعبه لفاف، مواد بستهبندی حریم، محوطه، محل، منطقه، ملک، قطعۀ زمین طرح
دیوانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه مه، کتاب شعر، دیوان شعر، کلیات، مثنوی، جُنگ ادبی، گزیدۀ اشعار، تذکره، مقامات نشر، نگارش مجموعه، مجلدات، آثار، منتخبات
دشوارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) خت، مشکل، ناراحت، پرزحمت، پردردسر، دستگیر، شاق، صعب، صعبالعبور، سهمگین صعبالوصول، صعبالحصول، دستنیافتنی بغرنج، غامض، پیچیده
دیوان داوریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ] دیوان داوری، مسند داوری، قوۀقضاییه دیوان داوری بینالمللی لاهه
حفاظ کشیدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی فاظ کشیدن، روکش کردن، باروکشمحافظت کردن، پوشاندن، لباس پوشاندن، دیوار کشیدن پنهان کردن، پرده کشیدن سپر بلا شدن، محفوظ داشتن، پناه دادن، درپناه خ
احاطه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد حلقه زدن [به دورچیزی]، دور چیزی خط کشیدن، دیوار کشیدن (به دُورِ)، حلقه کردن، محصور کردن، محاطکردن، محیط کردن، محدود کردن، حصار کشیدن، حصار بستن، حدر
محکم کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت کوبیدن، مهارکردن، لنگر انداختن، نهادن، نشاندن، چسباندن، حصار بستن، دیوار کشیدن پیچ کردن، میخ کردن، درقید گذاشتن، پرچ کردن
دردرون گرفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ن گرفتن، دربر داشتن، شامل بودن، دارا بودن شامل شدن درخود حل کردن، حل کردن زندانی کردن دیوار کشیدن، احاطه کردن
محاصره کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) کردن، درمیانگرفتن، احاطهکردن، حصاربستن، دیوار کشیدن محاصره شدن، درمیان واقع شدن