دیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ] دیر، گذشته، کار ازکارگذشته بهتأخیرافتاده، معوق، معلق، بلاتکلیف، پادرهوا، مسکوت، متوقف، متوقفشده بدموقع، بیگاه، نابههنگام دیرآینده، کند، سست، ک
دیر بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ل] دیر بودن، کار ازکار گذشتن دیر آمدن، تاخیر داشتن، تاخیر کردن، دیرکردن، دست بهدست کردن، جا ماندن دیرکردن، تأنی بهخرج دادن، استخاره کردن، درنگ کرد
دیگفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام ه، دیگ مسی، قابلمه، ماهیتابه، تفلون، کاسرول، پاتیل سماور، کتری، قوری، پیرکس، قوری برقی، قهوهدمکن، قهوهجوش، فلاسک آبجوش بخاری بخارپز، پلوپز، ت
دور (فراتر)فرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ] دور (فراتر)، فاصلهدار، بعید راه دور، ازراه دور، دوربرد محیطی، پایانی، نهایی دورتر، آنسوتر، فراتر، عقب دورترین، منتهاالیه، اقصا (اقصی) خارج ازدید،
آهستهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ] آهسته، کُند، مثل حلزون شَل، یکپا بطئی، تدریجی، دیر، خزنده، متناوب، ادواری پایین، آرام، ملایم، باوقار، متین
زیباسازیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی زیباسازی، تزیین، تغییر، منظرهسازی، هنرهای تزیینی جراحی پلاستیک، کشیدن پوست آرایش صورت، هفتقلم آرایش، توالت، بزک، ماتیک زدن، کرمپودر زدن،
دیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ] دیر، گذشته، کار ازکارگذشته بهتأخیرافتاده، معوق، معلق، بلاتکلیف، پادرهوا، مسکوت، متوقف، متوقفشده بدموقع، بیگاه، نابههنگام دیرآینده، کند، سست، ک
دیر بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ل] دیر بودن، کار ازکار گذشتن دیر آمدن، تاخیر داشتن، تاخیر کردن، دیرکردن، دست بهدست کردن، جا ماندن دیرکردن، تأنی بهخرج دادن، استخاره کردن، درنگ کرد
مسجدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب دِیر، خانقاه، حسینیه کنیسه، کنشت، کلیسا درون کلیسا، اعترافخانه، ناقوس صومعه، معبد▲