دیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ] دیر، گذشته، کار ازکارگذشته بهتأخیرافتاده، معوق، معلق، بلاتکلیف، پادرهوا، مسکوت، متوقف، متوقفشده بدموقع، بیگاه، نابههنگام دیرآینده، کند، سست، ک
دیر بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ل] دیر بودن، کار ازکار گذشتن دیر آمدن، تاخیر داشتن، تاخیر کردن، دیرکردن، دست بهدست کردن، جا ماندن دیرکردن، تأنی بهخرج دادن، استخاره کردن، درنگ کرد
دیگفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام ه، دیگ مسی، قابلمه، ماهیتابه، تفلون، کاسرول، پاتیل سماور، کتری، قوری، پیرکس، قوری برقی، قهوهدمکن، قهوهجوش، فلاسک آبجوش بخاری بخارپز، پلوپز، ت
دور (فراتر)فرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ] دور (فراتر)، فاصلهدار، بعید راه دور، ازراه دور، دوربرد محیطی، پایانی، نهایی دورتر، آنسوتر، فراتر، عقب دورترین، منتهاالیه، اقصا (اقصی) خارج ازدید،
ماه تقویمیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان وردین، اردیبهشت، خرداد، تیر، مرداد (امرداد)، شهریور، مهر، آبان، آذر، دی، بهمن، اسفند هجری قمری: محرم (محرمالحرام)، صفر، ربیعالاول، ربیعالثانی، جم
افسر دریاییفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ریایی، دریادار، دریابان، ناخدا، ناوی آدمیرال، کاپیتان
دریانوردفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت نورد، ناوی، ملوان، ملاح، ناخدا، کاپیتان، خدمه دریایی، قایقران، بلمران سندباد بحری دریابان، دریادار، نظامیدریایی، ناوی غواص
دیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ] دیر، گذشته، کار ازکارگذشته بهتأخیرافتاده، معوق، معلق، بلاتکلیف، پادرهوا، مسکوت، متوقف، متوقفشده بدموقع، بیگاه، نابههنگام دیرآینده، کند، سست، ک
دیر بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ل] دیر بودن، کار ازکار گذشتن دیر آمدن، تاخیر داشتن، تاخیر کردن، دیرکردن، دست بهدست کردن، جا ماندن دیرکردن، تأنی بهخرج دادن، استخاره کردن، درنگ کرد