دیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ] دیر، گذشته، کار ازکارگذشته به‌تأخیرافتاده، معوق، معلق، بلاتکلیف، پادرهوا، مسکوت، متوقف، متوقف‌شده بدموقع، بی‌گاه، نابه‌هنگام دیرآینده، کند، سست، ک
دیر بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ل] دیر بودن، کار ازکار گذشتن دیر آمدن، تاخیر داشتن، تاخیر کردن، دیرکردن، دست به‌دست کردن، جا ماندن دیرکردن، تأنی به‌خرج دادن، استخاره کردن، درنگ کرد
دیرگذریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان گذری، دوام، مدت طولانی داشتن، بقا، عمر، تداوم، ماندگاری، پایداری جاودانگی، بقای عمر، آبحیات متمادی بودن، فرسایشی بودن محکومیت به‌حبس ابد یک عمر، صدس
دیر بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ل] دیر بودن، کار ازکار گذشتن دیر آمدن، تاخیر داشتن، تاخیر کردن، دیرکردن، دست به‌دست کردن، جا ماندن دیرکردن، تأنی به‌خرج دادن، استخاره کردن، درنگ کرد
مسجدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب دِیر، خانقاه، حسینیه کنیسه، کنشت، کلیسا درون کلیسا، اعتراف‌خانه، ناقوس صومعه، معبد▲