شخص مدافعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ع، دژبان، میلیشیا، نظامی، پاسبان، پاسدار، محافظ طرفدار، کمک کننده دروازهبان، -بان، نگهبان فرد انقلابی
قاتلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی دم قاتل، آدمکش، جانی، مردمکش، بدکار آدمخوار دژخیم، جلاد، مجازاتکننده سلاخ ضارب ◄ اذیتکن
عصبانیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی بناک، خشمناک، خشمگین، تند، متغیر، ترش، دژم، افسرده کجخلق، کمتحمل، بیصبر، آشفته، شوریده عصبی، عصبیمزاج، تندخو، آتشی، آتشی مزاج، آتشمز
بدکارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی ] بدکار، شریر، [ شرارت934]، جلاد، دژخیم، شمر، آدم پست، فاسد، خرابکار، چیز ممانعتکننده، ویرانگر اشرار، بدکاران، تبهکاران مجازاتکننده