قشو کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ن، تیمار کردن حیوانات، دوشیدن، علوفه دادن، بهچرا بردن، چرا کردن
مشغولبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه پُرکار بودن، عجلهکردن، دویدن، بهسختی گرفتار کاربودن، فرصت کافی نداشتن، وقت ِ سر خاراندن نداشتن (نیافتن)، وقت کسی تنگ (گرفته)بودن، بدوبدو
جلو بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد جلو بودن، روبروی کسی بودن، جلوی چشم بودن، مقابل بودن، دم دست بودن مقابله کردن، روبرو شدن بهپیش رفتن، پیش دویدن پیشدستی کردن، پیشتاز بودن
سریع رفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت سریع رفتن، تند رفتن، راندن، بهسرعترفتن تاختن، تازیدن، سرعت داشتن دویدن، تند قدم زدن مثل گلوله رفتن، باد بهپای (بهگردِ پایِ) کسی(چیزی) نرسیدن جهید
پریدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت پریدن، جهیدن، رقصیدن، بالبالکردن، معلق زدن بال زدن، بال درآوردن، پرواز کردن دویدن، تند قدم زدن، سریع رفتن