دشوارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) خت، مشکل، ناراحت، پرزحمت، پردردسر، دستگیر، شاق، صعب، صعبالعبور، سهمگین صعبالوصول، صعبالحصول، دستنیافتنی بغرنج، غامض، پیچیده
قابلفهم نبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: انتقال عقاید و ماهیت آن بلفهم نبودن، دشوار بودن، سختبودن، مشکل بودن، ناخوانا بودن، توضیح لازم داشتن، اشکال داشتن رمزی بودن، بهرمز نوشته بودن
مخمصهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) خت، موقعیتناگوار (دشوار)، گرفتاری، بدبختی، فاجعه، اشتغال، محذور (محظور)، بنبست، امپاس، هچل، گیر، بحران دردسر، دشواری▲ بلاتکلیف
سنگینفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ عام سنگین، وزین، ثقیل، گران گنده، لش، درشت شدید، دشوار باردار گرانشی انبوه، متراکم، چگال
غیرعملیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال ملی، نشدنی، حلنشدنی عظیم، بزرگ، دشوار حلنشو غیرقابلعبور، صعبالعبور، بیگدار