منتشر شدن (درچیزی)فرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام تشر شدن (درچیزی) پخش شدن (در چیزی)، پراکنده شدن فراگرفتن▲، نفوذ کردن، سرایت کردن پُر کردن
دور (فراتر)فرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ] دور (فراتر)، فاصلهدار، بعید راه دور، ازراه دور، دوربرد محیطی، پایانی، نهایی دورتر، آنسوتر، فراتر، عقب دورترین، منتهاالیه، اقصا (اقصی) خارج ازدید،
دور زدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل ر چیزی رفتن، پیچیدن، درمدار بودن، چرخ زدن، گردیدن، پیچخوردن، تاب خوردن، خمیدن، حلقه زدن، چنبره زدن، گرد خود برآمدن، بهخود پیچیدن غلتیدن (غلطیدن)، د
دور زدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت دور زدن، پیچ زدن، پیچیدن، ویراژ دادن، چرخیدن گردش کردن، گردیدن، بهگردِ (دور) چیزی گشتن، درمدار حرکت کردن ◄ دور زدن غلتیدن، بهخود پیچیدن، وول زدن ◄
احاطه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد حلقه زدن [به دورچیزی]، دور چیزی خط کشیدن، دیوار کشیدن (به دُورِ)، حلقه کردن، محصور کردن، محاطکردن، محیط کردن، محدود کردن، حصار کشیدن، حصار بستن، حدر
احاطهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد طه، حلقه زدن، حصارکشی، خطکشی به دور چیزی، دیوارکشی، محوطهسازی، تعیین حدود، مرزبندی محوطه، صحن، محل توقیف، بازداشت تحدید محاصره، حمله دیوار پیرامون
درمیان گرفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد درمیان گرفتن، محاصره کردن، احاطهکردن، حمله کردن درآغوش گرفتن(کشیدن)، بهناز پروردن دور گرفتن، حلقه زدن (بهدور چیزی) دور زدن، دیوارکشیدن مجاور بودن
دور زدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل ر چیزی رفتن، پیچیدن، درمدار بودن، چرخ زدن، گردیدن، پیچخوردن، تاب خوردن، خمیدن، حلقه زدن، چنبره زدن، گرد خود برآمدن، بهخود پیچیدن غلتیدن (غلطیدن)، د