ثبات داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر تن، ثابت بودن، تعادل داشتن، برقرار شدن، تثبیت شدن، قرار گرفتن، گیر کردن، گیر افتادن، فرورفتن، جا گرفتن، گرفتن، آرمیدن، تهنشین شدن مهار بودن، لنگر
طولانی شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان طولانی شدن، دوام داشتن، پاییدن، پا[ی] گرفتن، ثبات داشتن زیادی طولکشیدن، بهدرازا کشیدن، کش داشتن، فرسودن، کشدارشدن، بالا کشیدن ایستادگی کردن، دوام آ
حفظفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ظ، جلوگیری ازفساد، نگهداری، نگاهداری، دوام، پایندگی، ثبات خشکاندن، تاکسیدرمی، مومیایی کردن، خشک کردن، قوطی کردن، کنسرو کردن تعمیرونگهداری، حف
بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود ل] بودن، وجود داشتن جزیی ازچیزی بودن، قائم به ذات بودن ازقبلبودن، مقدم بودن رایج بودن، اکنونبودن تداوم داشتن، ادامه دادن، بقا داشتن، دوام داشتن، طول
دیرگذریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان گذری، دوام، مدت طولانی داشتن، بقا، عمر، تداوم، ماندگاری، پایداری جاودانگی، بقای عمر، آبحیات متمادی بودن، فرسایشی بودن محکومیت بهحبس ابد یک عمر، صدس