دندانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل ، نیش، عاج، مروارید اره، شانه، دندانه دندان پیش، نیش، ثنایا، آسیا، کرسی، کرسیکوچک، کرسی بزرگ، عقل، انیاب دندانشیری، دندان همیشگی، دندان دائمی، دندان
دندانهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل نه، رنده، اره، زبانه، فاق، شکاف، بریدگی، سوفار، کنگره چیزدندانهدار: اره، شانه، بُرس، قشو، برجوبارو چوبخط
[فعل] درآوردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت درآوردن، استخراج کردن، کندن، گود کردن، حفر کردن، تونل زدن▼ کشیدن [دندان]، بیرون آوردن کاویدن، کندوکاو کردن، زیرورو کردن، جستجو کردن شیار کشیدن سفتن،
ضعیف کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ردن، سست کردن، تضعیفکردن، هرزکردن، جدا کردن لِه کردن، نرم کردن فلجکردن، شَلکردن، ازکارانداختن دندان چیزی را کشیدن، کُند کردن [تیزی] کاستن رقیق کر
دندانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل ، نیش، عاج، مروارید اره، شانه، دندانه دندان پیش، نیش، ثنایا، آسیا، کرسی، کرسیکوچک، کرسی بزرگ، عقل، انیاب دندانشیری، دندان همیشگی، دندان دائمی، دندان
چیز تیزفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل ِ تیز: خار، دندان، تیغ، قلاب، خلال، نیش، دندانه، دنده، نوک، قله قیچی، اره میخ، سوزن (تهگرد)، پونس (پونز)، سنجاق، قفل مته، دریل، سوراخکننده جوجهتیغ
کُند کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل کُند کردن، دندان چیزیراکشیدن، ازپهنا استفاده کردن، ازکار انداختن