دندانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل ، نیش، عاج، مروارید اره، شانه، دندانه دندان پیش، نیش، ثنایا، آسیا، کرسی، کرسیکوچک، کرسی بزرگ، عقل، انیاب دندانشیری، دندان همیشگی، دندان دائمی، دندان
دندانهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل نه، رنده، اره، زبانه، فاق، شکاف، بریدگی، سوفار، کنگره چیزدندانهدار: اره، شانه، بُرس، قشو، برجوبارو چوبخط
دندانهدارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل نهدار، ارهای، کنگرهدار، زیگزاگ، مضرس، دندانهدندانه، نیشدار، خاردار، باریکشونده
دزدانه عمل کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط نه عمل کردن، درکمین نشستن، دسیسهکردن ناپدید شدن، باریک شدن، جیم شدن، پنهانی جایی را ترک کردن
خندانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی نده کنان، لبخندزنان، متبسم، تبسمکنان، شکفته، شکوفا خوشرو، خندهرو، بشاش، متبسم، گشادهرو، بسیم خوشحال مضحک، خندهدار، تمسخرآمیز مسخره، نام
دندانهدارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل نهدار، ارهای، کنگرهدار، زیگزاگ، مضرس، دندانهدندانه، نیشدار، خاردار، باریکشونده
چیز تیزفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل ِ تیز: خار، دندان، تیغ، قلاب، خلال، نیش، دندانه، دنده، نوک، قله قیچی، اره میخ، سوزن (تهگرد)، پونس (پونز)، سنجاق، قفل مته، دریل، سوراخکننده جوجهتیغ
کُند کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل کُند کردن، دندان چیزیراکشیدن، ازپهنا استفاده کردن، ازکار انداختن
سازگارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ، هموار، مساعد، جور، باب دندان، مناسب حال، برازنده، جفتوجور، همساز، موافق، همطراز مناسب، قابل انطباق، پذیرا هماهنگ، همزمان قراردادی مانعةالخلو