دنبالهروفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم رو، فرد دنبالهرو، پیرو، آدم تاییدکننده، سنتگرا، اهل مقلد آدم وفادار، فدایی آدم آهنی
دنبالکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت کردن، تعقیب کردن، ازپشتآمدن، بهدنبال آمدن [زمان]، ازپی آمدن [ترتیب]، دنبال کردن، پیروی کردن، تبعیت کردن، اقتدا کردن، تأسی جستن، تأسی کردن ادامه داد
دنبالکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت کردن، تعقیب کردن، ازپشتآمدن، بهدنبال آمدن [زمان]، ازپی آمدن [ترتیب]، دنبال کردن، پیروی کردن، تبعیت کردن، اقتدا کردن، تأسی جستن، تأسی کردن ادامه داد
دنبالهروفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم رو، فرد دنبالهرو، پیرو، آدم تاییدکننده، سنتگرا، اهل مقلد آدم وفادار، فدایی آدم آهنی
مشابه عمل کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه عمل کردن، دنبال کردن، همرنگ جماعت شدن، پیروی کردن، منطبق بودن تأسی کردن
پیرویفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت وی، دنبالهروی، ادامه، تأخر [زمان]، تعاقب [در ترتیب]، توالی، تعقیب، تأسی اتباع، تبعیت، اقتدا، ادامه دادن راه، حرفشنوی، اطاعت، رضایت، تأیید اقتباس،
دعوا راه انداختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) اه انداختن، دنبال دعوا بودن، بهجنگ خواندن، مبارزهطلبی کردن، بهمبارزه طلبیدن