دررفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ن، زیر تعهدات خود زدن، دبه کردن، دبه درآوردن از کسی روگردانبودن، گریز زدن، پهلوخالی کردن، طفره رفتن
دل ربودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی ق انگیختن، بذرمحبت پاشیدن، عاشق خود کردن، میل ایجاد کردن، برافروختن، به هیجان آوردن، جادوگری کردن، جذب کردن، انگیختن، نوازش کردن طنازی ک
ناتوان بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت توان بودن، عقیم بودن، نا نداشتن، عاجز بودن، بخار[ی] ازکسی بلند نشدن، بازماندن ازامری، ماندن ناتوان شدن، بیرمق شدن، سست شدن، ازنا افتادن، دل کسی ازن
بیپروا بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی بودن، عجول بودن، عجلهکردن، بیپروا عمل کردن، نسنجیده عمل کردن، گز نکرده پاره کردن، جوانب را درنظرنگرفتن، بادُم شیر بازی کردن، دنبال دردسر بو
طفره رفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی زیر کار دررفتن، شانه خالی کردن، اهمال کردن، دم بهتله ندادن، فرار کردن، ترک کردن، سر باززدن، ازسر بازکردن، بهانه کردن، ناز کردن، دررفتن
اکراه داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام شتن، اززیرکاری دررفتن، عار داشتن، مورد تحمیل قرار گرفتن، اخ کردن، میل نداشتن، امتناع کردن، ملاحظاتی داشتن، مخالفتکردن، اعتراض کردن، ضدیت
نادرستی اخلاقیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ستی اخلاقی، فقدان خلوص، کتمان بهانه ایهام، دررفتن، دورویی چاپلوسی تجسم غیرواقعی فسق، شرارت