دل ربودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی ق انگیختن، بذرمحبت پاشیدن، عاشق خود کردن، میل ایجاد کردن، برافروختن، به هیجان آوردن، جادوگری کردن، جذب کردن، انگیختن، نوازش کردن طنازی ک
نگهدارینکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی نگهدارینکردن، برکنار کردن، منتقل کردن، واگذار کردن، فروختن راندن، ازخود راندن، جداشدن، طلاق دادن ترک کردن (گفتن)، رها کردن، تسلیم کردن، دادن
مبادرت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ن، اقدام کردن، دستزدن، راهی شدن، عزم کردن، پیشقدم شدن، عهدهدار شدن، قصد کردن، آمدن، برخاستن، آستین بالا زدن (کردن)، داوطلب شدن، دست بهکار ش
چیز بدلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط دل، جنس تقلبی، مجعول، دروغ دروغگویی، شیء بی جوهر شخص دورو، شیاد، متظاهر، شارلاتان
معدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام شکم، دل، خیک بطن دستگاه گوارش: امعا، امعاواحشا، دهان، حلق، مری، بابالمعده، اسفنکتر، کیسۀصفرا، اثناعشر، طحال، رودۀ کوچک، رودۀ بزرگ، آپاندیس، مق
غمگین کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی دن، دل کسیرا شکستن، دلشکستن، ناراحت کردن، اشک کسیرا درآوردن، تأثیر قوی گذاشتن، ناراضی بودن