دامفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط تَله، تور، کمند شبکه، شست تار عنکبوت، دام عنکبوت کمینگاه، ورطه طعمه صید ◄ آسیبپذیر صیاد ◄ شکارچی، کمینکننده، شخص پنهانشده
چگالفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی ت (سفت)، توپُر، دَلمه، بسته، متراکم، یکپارچه، یکتکه، کثیف، غلیظ، ستبر، کُلُفت، ضخیم، زمخت، سنگین، فسیل، استوار، صلب گس، قابض استخواندار، سن
عزیزمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی ق من، محبوبۀ من، جانم، دلم، جان دلم، جان من، نازنین من طبیب من، حبیب من سرور محترم، آقایمحترم، سرور گرامی، استاد گرامی، دوست عزیزم، استا
تمرکزفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی جمعشدگی، یکپارچگی، ادغام، غلظت انجماد، قبض، انعقاد، قوام، دلمه شدن، لخته شدن، رسوب، تهنشین، تهنشست تبلور، تحجر، تبدیل بهسنگ، استخوانشدگی
جسمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی ، توده، هسته، گره، عقده، لخته، ماده دَلمه، لَختۀ خون چیز متراکم، جسم جامد: سنگ، استخوان، فسیل، سنگواره، رسوب، تهنشین، دُرد سیمان، سنگ، صخره
جامدبودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی جامدبودن، سخت بودن، متراکمبودن، ضخامت داشتن جامد شدن، متراکمشدن، بَستن، دَلمه شدن (بستن)، لَخته شدن، منعقد شدن، سخت شدن، چپیدن بههم چسبیدن،