دلجوییفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات یی، استمالت، جلب رضایت، تحبیب، تسکین خاطر، جبران مافات، طلب عفو، طلب بخشایش، استرحام عذرخواهی، پوزش، معذرت، معذرتخواهی، اعتذار، استغفار جبران،
دلجوییکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات جوییکننده، توبه کرده، معذرتخواه، عذرخواهیکننده، پاککننده، جبرانکننده، برقرارکننده
دلجویی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ] دلجویی کردن، جبران کردن، خسارتپرداختن عذرخواهی کردن، معذرت خواستن، پوزش خواستن (طلبیدن)، رضایت طرف را جلب کردن فرونشاندن، صلح کردن، اعاده کردن
دلجویی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ] دلجویی کردن، جبران کردن، خسارتپرداختن عذرخواهی کردن، معذرت خواستن، پوزش خواستن (طلبیدن)، رضایت طرف را جلب کردن فرونشاندن، صلح کردن، اعاده کردن
اجتماعیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی خوشمشرب، دلجو، خوشبرخورد، معاشرتی، انسگیر، برونگرا، غریبنواز، مجلسآرا[ی]، مجلسافروز، مردمدار، مهماننواز، مستقبل، مهربان
برقرارکنندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی برقرارکننده، برگرداننده، دلجوییکننده، حمایتآمیز ارجاعی، واگذارشده، مرجوعی، برگرداندهشده، مسترد(شده)
جبران کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت جبران کردن، عوض دادن، تلافیکردن، دلجویی کردن تضمین کردن، برگرداندن جایگزین شدن، جابهجاشدن تراز کردن، تعادل ایجاد کردن تقاص پس دادن