دربر گرفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت م] دربر گرفتن، {گردهمآوردن اجزا و تشکیل کل یا ارگانیسم} تشکیل، ساخت، تأسیس، پایهگذاری، پایهریزی، بنیانگذاری، مشارکت، سازماندهی، ساختاریافتگی ترکی
دلیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی بیباک، جسور، پرجرئت، متهور، دلاور، بهادر، بادل، پردل، شیردل، پهلوان، بزنبهادر، باغیرت، متجاسر، نترس، بادلوجرئت گستاخ، طاغی، سرکش، جسور، ب
چیز زیبافرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ، اثر هنری، آفریده، اثر، آیت، شاهکار، بهترینِ نوعِ خود جواهر، گوهر زیبای شگفت، لعبت طبیعت زیبا، باغ، بوستان، پارک جنگلی، گلزار، دشت سرسبز، آ
زیبافرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی خوشگل، قشنگ، زیبارو، خوبرو(ی)، جمیل، خوشتیپ، خوشمنظره، رعنا، فریبا گلعذار، گلرخ، گلرو، مهرخ، خوش خطوخال نگار، دلبر، لعبت، عروس، پریزاده
دربر گرفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت م] دربر گرفتن، {گردهمآوردن اجزا و تشکیل کل یا ارگانیسم} تشکیل، ساخت، تأسیس، پایهگذاری، پایهریزی، بنیانگذاری، مشارکت، سازماندهی، ساختاریافتگی ترکی
شامل بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ن، دربر داشتن، دارابودن، حاوی بودن، متضمن بودن، پوشش دادن، پوشاندن درخود جا دادن ایجاب کردن دارای عضوی (ویژگی، صفتی، ...) بودن ناظر بهچیزی بودن، تعم
دردرون گرفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ن گرفتن، دربر داشتن، شامل بودن، دارا بودن شامل شدن درخود حل کردن، حل کردن زندانی کردن دیوار کشیدن، احاطه کردن