دفاع کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) دفاع کردن، پاتک زدن، پاسبانیکردن، حفاظت کردن، حصار برافراشتن خندق کندن، حلقه زدن، احاطه کردن
دفع کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت دفع کردن، راندن، رد کردن، دور کردن، پس زدن رم دادن، هی کردن، دوانیدن، دواندن بیرون کردن، خارج کردن، بیرون فرستادن میل نداشتن طرد کردن بالا آوردن [دف
دفع کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت دفع کردن، دور کردن، ازمیانبرداشتن، دافعه داشتن دفع کردن اشعهگسیل کردن، تشعشع کردن مرخص کردن
دفاعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) دفاع، پاتک، مدافعه، پناه، پاس عقبنشینی یارگیری التجا مقاومت، انتفاضه، جنبش سیاسی، انقلاب
قابل دفاعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات فاع، حمایتشدنی، موجه، توجیهپذیر، مجاز قابل بحث معقول، منطقی حق بجانب، بیگناه
حمایت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات مایت کردن، وکالت کسیرا بهعهدهگرفتن، دفاع از کسیرا بهعهده گرفتن، دفاع کردن، فریاد رسیدن، بهدادخواهی کسیرفتن محق دانستن، حق را بهجانب کسیداد
جنگکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) کردن، جنگیدن، مبارزه کردن سربازی رفتن، بهخدمت اجباری رفتن، به جنگ رفتن، بهارتش پیوستن هجومبردن، تاختن، یورش بردن، مصمم بودن،
حفاظ کشیدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی فاظ کشیدن، روکش کردن، باروکشمحافظت کردن، پوشاندن، لباس پوشاندن، دیوار کشیدن پنهان کردن، پرده کشیدن سپر بلا شدن، محفوظ داشتن، پناه دادن، درپناه خ
رساله نوشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ل] رساله نوشتن، ازتز خود دفاع کردن مقاله چاپ کردن، منتشر شدن
دفع کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت دفع کردن، راندن، رد کردن، دور کردن، پس زدن رم دادن، هی کردن، دوانیدن، دواندن بیرون کردن، خارج کردن، بیرون فرستادن میل نداشتن طرد کردن بالا آوردن [دف