دشمنیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی خصومت، عداوت، عناد، افتراق، کینه توزی، کینهورزی، غرضورزی، ضدیت، بیمیلی، بدخواهی، نفرت کینه، بغض، عقده، غل نامهربانی، بیمحبتی، بیمهر
دشمنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی دشمن، خصم، عدو، اپوزیسیون، اجنبی، حریف، رقیب شخصمبارز، رزمنده اضداد، ضد مخالف، معارض، دشمن▼
دشمنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی م، مخالف، معارض، مخاصم، مدعی، معاند، مغرض، اپوزیسیون، اجنبی، بیگانه، سرکش، بیمیل، مخالف، متضاد، رنجیده مبغوض
دشمن بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی شمن بودن، دشمنی کردن، به خونکسی تشنه بودن، کینه داشتن، بدی کسی را خواستن، رشک ورزیدن اذیتکردن، سرکوب کردن، سر جنگ داشتن، جنگ آغاز کردن
دشمن شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی دن، خصمانه برخورد کردن، ستیزه کردن، رنجیدن، دعوا کردن
متحارب بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ب بودن، دشمنی، خصومت، اعلانجنگ زمان جنگ، اعلام جنگ، وضعیتجنگی
دشمن بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی شمن بودن، دشمنی کردن، به خونکسی تشنه بودن، کینه داشتن، بدی کسی را خواستن، رشک ورزیدن اذیتکردن، سرکوب کردن، سر جنگ داشتن، جنگ آغاز کردن
بدخواهیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی واهی، بداندیشی، دشمنی، خباثت، رذالت، طینت بد، خبث طینت، کینهتوزی مایۀ هلاک، رنجش، غبطه چشم زخم، طلسم نامهربانی، بیمحبتی، بیمهری، بیا
نفرتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی ، تنفر، کینه، کراهت، اشمئزاز، انزجار، بیمیلی، دشمنی، خشم بغض
ناسازگاریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه سازگاری، اصطکاک، تعارض، مخالفت، ضدیت، عدم توافق، نظر مخالف عصیان، عدم تطبیق جدل، مناظره، مشاجره، مناقشه، برخورد، جدال، جنگ اختلاف، تفاوت، مغایرت، ا