دستنخوردهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت سالم، بکر، نو، باکره، بیعیب، درست، آکبند، دستاول، تکمیل، کامل (پُر)
دستفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی زو، پنجه، مشت، کفدست، انگشت▼، مچ، ساعد، آرنج، مرفق دست راست، طرفِ راست، دست چپ، طرفِ چپ قبضه
دست کم گرفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال م گرفتن، کم برآوردکردن، کمبها دادن، ناچیز شمردن، ناچیز گرفتن، سبُک گرفتن، جانب احتیاطرا گرفتن، کمترقلمدادکردن، حقیقترا اظهار نکردن، کمتر
تمامعیارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی عیار، کامل، تمام و کمال، بهتمام معنا، عالی، درجه یک، درمنتهای کمال، بهغایت کمال، تام پخته، بالغ، بالغه، رسیده ایدآل (ایدهآل)، آرمانی، کلا
حفظشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی فظشده، تازه، دستنخورده، بکر، سالم، گوارا یخزده، ترشی، دودی، نمکسود، شور، مومیایی، کنسروشده، فریزشده مضبوط، محفوظ، تمام عیار، کامل
باکرهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات فیف▼، پاکدامن، دوشیزه، دختر ازدواج نکرده، راهبه، روحانیت سایر ادیان دستنخورده
صحیحفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال ، دقیق، کامل (تکمیل) بیعیب، کامل (دارای کمال)، سالم، دستنخورده حساس، باریکترازمو
بیعیبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ینقص، بیعیبونقص، سالم، درست، صحیح، یکجا، دستنخورده بههنجار پخته منزه، پاکیزه، پاک، تمیز