دستفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی زو، پنجه، مشت، کفدست، انگشت▼، مچ، ساعد، آرنج، مرفق دست راست، طرفِ راست، دست چپ، طرفِ چپ قبضه
دست کم گرفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال م گرفتن، کم برآوردکردن، کمبها دادن، ناچیز شمردن، ناچیز گرفتن، سبُک گرفتن، جانب احتیاطرا گرفتن، کمترقلمدادکردن، حقیقترا اظهار نکردن، کمتر
قدرت را در دست گرفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام در دست گرفتن، زمام امور را در دست گرفتن، برتخت سلطنت نشستن، تاج پادشاهی را برسر نهادن، تصدیکاری را بهعهده گرفتن، غصب کردن، کودتا کردن
مطیعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ع، فرمانبردار، فرمانبر، حرفگوشکن، رام، تسلیم، سازگار، سربهزیر پیرو، تابع، زیردست، وابسته، رهوار، پابهراه، سربهراه چاکر، منقاد، عبی
یاورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) یاور، مددکار، یاری رسان، کمکی خیرخواه مفید، همهکاره، همهفنحریف، آچار فرانسه، دم دست، خدمتگزار پشتیبان، امدادی، امدادگر، کمک
تمامعیارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی عیار، کامل، تمام و کمال، بهتمام معنا، عالی، درجه یک، درمنتهای کمال، بهغایت کمال، تام پخته، بالغ، بالغه، رسیده ایدآل (ایدهآل)، آرمانی، کلا
دستفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی زو، پنجه، مشت، کفدست، انگشت▼، مچ، ساعد، آرنج، مرفق دست راست، طرفِ راست، دست چپ، طرفِ چپ قبضه