دست کم گرفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال م گرفتن، کم برآوردکردن، کمبها دادن، ناچیز شمردن، ناچیز گرفتن، سبُک گرفتن، جانب احتیاطرا گرفتن، کمترقلمدادکردن، حقیقترا اظهار نکردن، کمتر
تحقیر کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات کوچک شمردن، خوارشمردن▲، دست کم گرفتن، خوار کردن، بیاعتبار کردن، ازنظر افکندن، بیعزتکردن، خفیفساختن، منت گذاشتن اهانتکردن، بی ادب بودن، احترام
سایر پوشیدنیهافرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد مالگردن، پاپیون، دستار، کمربند، دستکش، سردست، مچپیچ، مچبند، کلاه، دستار، عرقچین، دستمال، پیشبند، یقه، یخه، آفتابگیر، آفتابگردان، آهارمهره، آستی
پارچۀ نظافتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی افت، حوله، پارچۀ (کهنۀ)گردگیری، دستمال کاغذی، حولۀ صورت، تنظیف، تنزیب
فضولیکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه دن، دخالت بیجا کردن، بهزور وارد شدن، تعدی کردن، مزاحم شدن، عذاب دادن، دستکاری کردن
مشتزنیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) زنی، بوکس، بُکس بزنبزن، بههم آویختن، کتککاری، دعوا راوند رینگ بوکس دستکش بوکس هوک، ناک آوت