دستهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ، دستۀ بازیگران، تروپ نمایش باند، باند تبهکاران تیم، یازده نفر کمیته، پایور لشکر، ارتش جوخه، هنگ، تیپ، نیرو، آرایش جنگی اخوان، فرقه پانل، میزگرد بچ،
دستفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی زو، پنجه، مشت، کف‌دست، انگشت▼، مچ، ساعد، آرنج، مرفق دست راست، طرفِ راست، دست چپ، طرفِ چپ قبضه
دست کم گرفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال م گرفتن، کم برآوردکردن، کمبها دادن، ناچیز شمردن، ناچیز گرفتن، سبُک گرفتن، جانب احتیاط‌را گرفتن، کمترقلمدادکردن، حقیقت‌را اظهار نکردن، کمتر
مبالغهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال مبالغه، دست بالا گرفتن، بزرگنمایی، خوش‌بینی غلو، گزافه، اغراق افراط، زیاده‌روی، عدم اعتدال گزافه‌گویی، رجزخوانی، لاف‌زنی چاپلوسی خودبزرگ‌بی
رأیدادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام ادن، دست بالا بردن، رأی درصندوق انداختن، تصویبکردن تصمیم گرفتن، مصمم بودن ردّ کردن
امتناع کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی - خاص ع کردن، استنکاف کردن، نهگفتن، ابرو بالا انداختن، دست رد به‌سینۀ کسی زدن، جواب رد دادن، نفی کردن، انکارکردن، ردّ کردن، اکراه داشتن از
کمک کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) کمک کردن، یاری کردن، دست کمکدراز کردن، همکاری کردن راه آمدن وام دادن آب به آسیاب کسی ریختن، کمک دادن، کمک رساندن، یاری دادن، یا
عهدهدارشدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ن، مأمورشدن، مسئول شدن، تقبل کردن، اقدامکردن، به‌عهده گرفتن، متعهد شدن، مسئولیت را به‌عهده گرفتن، آستین بالا زدن(کردن)، پرداختن، کاری دست کسی